پارت ۱۸

تنها کاری که میتونستم انجام بدم این بود که گریه کنم .. ولی اون ...بدون توجه به راهش ادامه میداد .. در یه اتاق و باز کرد و ... بعد از اینکه داخل شد در و قفل کرد ..
منو روی تخت گذاشت و ولم کرد..
توی خودم جمع شدم و گریه میکردم .
چرا من گیرِ این آدم باید میوفتادم
خودم و به تاجِ تخت رسوندم و ..
توی همون حالت گریه میکردم
چرا نمیزاره برم مشکلاتم کم بود اینم اضافه شد...
یکم نگاهم کرد و به سمتم اومد .. روبه رو نشست و دستش و روی موهام گذاشت ..
نمی‌دونم چرا از هر حرکتی که میکرد گریه ام می‌گرفت
-:هیسس آروم چیزی نیست گریه نداره
+:ت..و ...او..ن ...اد..م و .. کش..تی .. چطو...ر چی..زی .. نی..ست
-:خب اونکه کارِ هر روزمه آدم کشتن و قتل و اینا
این پسر می‌خواست منو روانی کنه .. من از خون میترسم .. از این رفتاراش.. از اینکه الان با بدنِ خونی جلوم نشسته .. از اینجا از این محیط از همه چی میترسم..
-:هی چرا گریه ات بیشتر میشه
+:می..شه... د..ست .. از... سر...م .. بر...داری
-:نه..بیب
+:با...ور .. کن ب..ه ک..سی ... چی...زی نمی....گم .. فق..ط بز..ار بر...م
-: اه .. اول و آخر که باید میومدی اینجا فقط اینکه زودتر از اینکه من بیام دنبالت خودت با پای خودت اومدی پیشم و قرار نیست جای بری
با هر حرفش گریه ام صد برابر بیشتر میشد .. خواست بغلم کنه که خودم و
کشیدم کنارم
-:... بیب اذیت نکن بزار بغلت کنم
+:بو...ی... خو..ن .. می..دی
-: بخاطر اون نمیخوای منو بغل کنی
+:ن..ه
-:پس چی
+:میخو... ای.... من..م مثل .. او..ن پسرِ بکشی
خنده ی کرد و بهم نزدیک تر شد
-:میخوای تو رو مثل اون تیکه تیکه کنم و توی اسید بندازمت خوشحال میشم اینکار و انجام بدم ..
ازش دور شدم و به تاجِ تخت چسبیدم ..
+:لط... فا ... نز..د..یکم .. نیا
-:اوفففف .. باشه شوخی کردم جدی نگیر
خواست بلند بشه .. که یهو ..
دستم و کشید و توی بغلش منو انداخت ..
از بوی خون بدم میاد .. سعی کردم ازش جدابشم ولی نمیزاشت..
+:و...لم کن.. بو..ی ..خو..ن .. می.. دی
ازم جدا شد و به سمت حموم رفت ولی قبل از اینکه واردش بشه به سمتم برگشت و گفت ..
-:الان خون و بهونه کردی وقتی خونی روی بدنم نباشه نمیتونی چیز دیگه ی رو بهونه کنی..
یکم مکث کرد و ادامه داد
-:و اینکه فکرِ فرار نکن کلید درِ اتاق دستمه و پنجره هم میله داره
بعد از حرفش وارد حموم شد و صدای باز شدن دوش اومد...
آه.. یعنی نمیتونم فرار کنم .. یعنی باید ..
دیدگاه ها (۲۸)

پارت ۱۹

پارت ۲۰

پارت ۱۷

پارت ۱۶

نام فیک: عشق مخفیPart: 38ویو ات*ات. شوهرم؟ *تعجب*(زیر لب گفت...

نام فیک:عشق مخفیPart: 14*سه سال بعد*(الان ات ۲۰ سالشه و جیمی...

پسر کوچولوی من پارت ۲ ته : وقط توضیح ندارم...بهت نیاز دارم ک...

در حال بارگزاری

خطا در دریافت مطلب های مرتبط